به نام خدا

در پارسي‌بلاگيك ماه گذشت

سه‌شنبه ۴ آبان ۱۳۸۹ - ۷:۱۷ عصر

يك ‌ماه است كلاس ولايت فقيه آيةالله مؤمن برگزار مي‌شود
هر روز به جز چهارشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها
و البته جمعه‌ها

در اين مدت اما
همه جلسات را فرصت حضور داشته‌ام
حتي يك جلسه را هم
به لطف خدا
نشد كه غيبت نمايم!

پنج آيه در اين مدت بحث شده است
با تمام روايات ناظر به شأن نزول كه صحيحه باشند
و بعضاً چند روايت ضعيف يا مرفوع كه به خاطر دلالت‌شان ذكر شدند
اين آيات:
1. مائده: 55 و 56
2. نساء: 59
3. احزاب: 6
4. احزاب: 36
5. مائده: 67

البته ايشان يكي مانده به آخري را رد مي‌كند
دلالتش بر ولايت امر رسول خدا (ص) و اهل بيت (ع) را
بيشتر بحث رجالي برايم جالب بود
و نحوه استفاده از روايت براي تفسير آيه
و كيفيت استنباط و استدلال به مقصود به مدد آيه و روايت
80 صفحه از كتاب رفته است
و هنوز 470 صفحه از جلد اول باقيست
چه برسد به جلد دوم و سوم!

به لطف خدا هر روز در اين كلاس شركت خواهم كرد.
[اين گزارش به توصيه دوستاني كه امكان حضور ندارند، ولي قصد اطلاع، ارائه شد!]


مطلب بعدي: چرا مريم؟ مطلب قبلي: نامه‌ها - بخش چهارم

نظرات

م: هر چند نمي خواستم بيشتر از اين بنويسم ولي ناچارم مي كنيد. شما هم اگر كمي دقت كرده باشيد من در مطلبم گفتم بعضي از نوشته ها و بعضي از نوارها را از اول تا آخرين بله نه همه را
چرا فكر مي كنيد خيلي سريع مي توانيد راجع به هويت افراد قضاوت كنيد.
بي پرده مي گويم فقط اولين فايل صوتي شما براي دانلود مدت زيادي در كامپيوتر من طول كشيد. و ديگر نتوانستم باز دانلود كنم ولي من آنروز كه خدمت شما بوديم پرونده اي كه دستم داديد را مي خواندم نه كامل
نيازي نيست كه كامل بخوانم چون نحوه استدلال شما اشتباه است. اگر من بخواهم حرفهايي كه اين مدت از شما شنيدم را براي همين وبلاگ بگويم مطمئن باشيد كه نظرات متفاوت خواهد شد. ولي عقيده دارم كه هر حرف جايي و هر نكته زماني دارد. آقاي موشح من از شما بعيد مي دانستم كه فكر و ذهنتان مديريت نكنيد چرا اجازه مي دهيد هر قصه اي آن طور براي خودتان و ديگران تعريف كنيد كه بخواهد تصميمتان را يكبار ديگر توجيه كند.قصه ها جنبه هاي مختلفي دارد اين را شما بهتر از من مي دانيد. اگر تصميمي گرفتيد به نظرم نياز به اين همه دليل و استدلال نيست.
روزي كه من براي بار دوم مزاحم شما شده بودم رفتاري هم شما و هم .......... با من و ف........ شد كه اگر در غير اين شرايط بود حتي يك ثانيه هم تحمل نمي كردم . به دور از عزت نفس من بود كه بي دليل اين قدر تحقير شوم . و................
ولي ايستادم و سعي كردم باز هم آرام حرف بزنم چون اين رفتارهاي شما در آن شرايط از نظر من توجيه داشت و زندگي ف.......... برايم از همه چيز ارزشش بيشتر بود........
آقاي موشح اگر كمي قبول داشته باشيد فكر مي كنم بپذيريد كه من از اين مطالبي كه شما قرار داديد بي اطلاع نيستم.
و نمي خواهم ذهن خود را بي دليل مشوش كنم.
يكشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۹ - ۷:۰۳ عصر
پاسخ: اميدوار بودم شما انصاف بيشتري داشته باشيد، يا حداقل اطلاعات بيشتري. امروز بين دو چيز ترديد كردم؛ بي‌اطلاعي شما يا بي‌انصافي شما. آن مداركي كه فقط چند صفحه‌اش را ملاحظه كرديد، اگر مايل باشيد به صورت كامل براي شما ايميل خواهد شد. سايت هم اگر كند است فايل‌هايش، روي CD تهيه شده است، اگر مايل باشيد تقديم مي‌شود. تمامي 300 سند صوتي هم روي CD به صورت كامل قرار داده شده. شما اگر شش‌بار با مأمور كلانتري درب منزل «ر» مي‌رفتيد، آيا قبول مي‌كرد كه سلامت رواني داريد و مايل به ادامه زندگي هستيد؟! شگفتا از اين انصاف شما... شما بنده را خيلي خوب مي‌شناسيد، بسيار خوب... آن‌قدر پدرزن و پسرش گفته‌اند كه ملكه ذهنتان شده است. آيا هيچ از خود پرسيده‌ايد كسي كه اسطوره بود و در افسانه‌هاي اين خاندان هميشه ذكر و ياد او نقل مجالس بوده است، چطور ناگهان چنين رويكرد عجيبي اتخاذ كرده است؟! اگر مايل هستيد 26 صفحه نامه‌اي كه براي سيدمحمدمهدي نوشته‌ام را نيز تقديم كنم. در آن‌جا مفصلاً انحراف اين «تنها مجتهد كره زمين» را شرح كرده‌ام. باور بفرماييد هفت سال در جهالت ِ عوام‌فريبي ايشان بودم و امروز پروردگارم را سپاس مي‌گويم كه فرصت آگاهي را برايم فراهم كرد. حقيقتاً انحراف فكري ايشان بسيار روشن است. شما البته عذرتان پذيرفته است، ولي مگر قرار نبود از «علم حقوق» كمك بگيريد تا اين معضلات را حل كنيد؟!
مريم: سلام
يك سوال جالب برايم طرح شده. من هم جزو خواندگان اين وبلاگ هستم ولي به دلايلي نمي خواستم بنويسم.
اول اينكه آقاي موشح تعجب مي كنند از اينكه چرا همه مستعار وارد وارد مي شود بسم الله اين كار خود ايشان هستند با وجود اينكه همه مي دانيم اين قصه چيست و دقيقا مال كيست ولي هنوز در جايي از دوستشان مي گويند و جايي از خودشان بگذريم.
خيلي دلم مي خواهد بدانم نسرين كيست كه دايه دلسوز تر از مادر شده. من نسبت نسبي با اين خانواده محترم ندارم ولي فكر نمي كنم نزديكتر از من و چند نفر ديگر كسي بتواند ادعا داشته باشد كه فرضاًً از آقاي فلاني ............. هستم و نسبتهاي زشت به ايشان بدهد.
واقعا جالبه فكر مي كنيد چون اينجا فضاي مجازي است و شما ناشناس هر چه بخواهيد مي توانيد بنويسيد . اگر كسي بخواهد ادعا كند كه از نظر خوانوادگي از ايشان ضربه ديده نزديكتر ما پيدا نمي كند. ولي من هيچ وقت به خودم اجازه نمي دهم يك هزارم اين حرفها را حتي در فضاي مجازي بر زبان بياورم.
دنيا دار مكافات است . ادب نزاكت اگر رعايت نكني نسبت به شما رعايت نمي كنند. خانم نسرين يا آقاي موشح و يا هر كس ديگري.
خانم ت ظاهرا عذرشان موجه است چون فكر مي كنم كلا فقط با شنيدن حرفهاي اين وبلاگ نظر مي دهند . ولي نديدم از صحبتشان كه بخواهند از آن طرف ماجرا هم خبر بگيرند البته نه اينكه ايشان بايد بخواهند از اين جهت مي گويم چون مثلا دارند موضوع را كارشناسانه حل مي كنند و ..............
دنيا مي گذرد اين هم نمي ماند..............
يكشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۹ - ۶:۳۲ عصر
پاسخ: خانم «م» بنده الآن مراجعه كردم به سايت، شما فرموده بوديد كه همه مطالب را خوانده‌ايد، ولي اطلاعات نشان مي‌دهد كه شما در تاريخ tarikh=1389/07/28 و ساعت 5:13:08 PM وارد سايت شده و فقط صفحات 1، 2، 3، 55 و 54 را ملاحظه فرموده‌ايد. متأسفم از اين‌كه بدون مطالعه كامل نظر خود را اعلام فرموديد. لطفاً صداقت خود را به اين سادگي از دست ندهيد. بنده از كساني هستم كه در تمام اين سال‌ها روي راستي و درستي شما قسم مي‌خوردم. در اين خاندان شما را بيش از همه ضربه‌خورده يافته بودم و نظر بسيار مثبتي به شما داشتم. ياعلي!
نسرين:

گمان نمي برم بازگشتشان امكان پذير باشد.هرچند در اين جهان ممكنات خيلي چيز ها امكان پذير است!

اما اين چنين كه شما پرده دري كرديد و آبرويش ريختيد مطمئن باشيد اگر نيز بازگردد زندگي به كام نخواهد بود.البته باز هم مي گويم خيلي چيزها ...

پس چه بيهوده بحثي است اين بحث!

سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۹ - ۱۰:۰۳ صبح
پاسخ: عجب... عجب... عجب... كلام حقي فرموديد برادر!
ت:

حالا صلاح خود را در نظر بگيريد...!

در صلاح خود هم شك كردم علاقه ام را مي دانم ،نمي دانم چه كنم تعريف صحيحي از صلاح به من بدهيد و بگوييد در اين شرائط چگونه به ان برسم از دسته همه خسته شدم اول از همه از دست خودم بعد زنان فضول فاميل بعد از دست شهر بعد هم از خودم مي پرسم ايا خدا مرا هم مي بيند

خدا را شكر دو تا ادم داغون ...

ميدانيد چرا اين جا مي نويسم چون يكي هست كه سختي تحمل انسان هاي عوضي را درك كرده مي داند من چه مي گويم اما برعكس من كه ايشان را دلداري مي دهم هيچ پيشنهادي براي تحمل دردها نمي دهد

فكر كرديد از سر بي كاري مي نويسم نه خير مثل شما چاه پيدا كردم اخر ادمهاي مثل ما طلاب بايد خفه شوند هر چه بگويند كسي نمي فهمد اصلا حرص ادم را دارند براي ادم بهتره كه ساكت بماند و الا گفته هايش دردي مضاعف براي او مي شود فكر مي كنم درد هم نشيني با انسانهاي احمق از هر دردي بدتر است

دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۳۶ عصر
ت:
قضيه از كمك و اين حرف‌ها گذشت...! خيلي چيزها امروز تغيير كرد، خيلي چيزها... خيلي چيزها عوض شد... دروغ‌گويي در حد تيم ملي... در حد تيم ملي... امروز خيلي وضعش بدتر شد... يه چيزي بيشتر از تيم ملي... خيلي بيشتر! روي تيم ملي را هم سفيد كردند امروز... امروز... عجب مادري فهميديم ما... ته مادري... آخر مادري...! بماند براي قيامت!
چي شده به نظر خيلي داغون مي رسيد باز چه دسته گلي به اب داده
دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۵ عصر
پاسخ: سه مأمور كلانتري آمدند دم در منزل همراه با اين خانم و برادرشان و ماشين پدرشان! قصد داشتند قفل در منزل را هم بشكنند! بماند براي بعد... حالم درست نيست... بعداً عرض خواهم كرد... بعداً...
ت:
حالا صلاح خود را در نظر بگيريد...!
ديگه دير شده خيلي تلاش كردم براي بازگشت هفت ماه دوندگي كردم تا اين كه يك ماه پيش متوجه شدم كه نمي شه كه نمي شه
دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۲ عصر
پاسخ: عجب...!
ت:

حُسن نيّت شما به اين شهر گرامي مرا كشت!

خب چهار سال در قم زندگي كردم با دوستانم واقعا عالي بود در يك مكان مقدس .تازه شما هم اگر مثل بنده در اين تهران جهنمي زندگي كنيد خواهيد فهميد قدر قم و بي بي معصومه را و شبهاي جمكران يا غروب هاي كوه خضر . خواندن دعاي سمات دسته جمعي با بچه ها . دعاهاي عهدي كه با هم مي خوانديم اعيادي كه با بچه ها با هم مولودي مي خوانديم خيلي عالي بود در حسرتم هنوز در بهت و سرگشتگي حاضر نشدم حتي كنكور ارشد را حاضر نشدم بدم  دنبال گمشدم مي گردم هر چي بيشتر به طرفش مي رم بيشتر ازم دور ميشه كاش ان وقتي كه بايد، صلاح خودم را در نظر مي گرفتم نه ديگران را

يكشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۴۹ عصر
پاسخ: حالا صلاح خود را در نظر بگيريد...!
ت: اگر اين شرط به اين سنگيني را بپذيرد يعني مي خواهد تغيير كند البته بايد به او كمك كرد چون به گفته خودتان واقعا سخت است البته فكر نكنم بپذيرد
يكشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۳۳ عصر
پاسخ: قضيه از كمك و اين حرف‌ها گذشت...! خيلي چيزها امروز تغيير كرد، خيلي چيزها... خيلي چيزها عوض شد... دروغ‌گويي در حد تيم ملي... در حد تيم ملي... امروز خيلي وضعش بدتر شد... يه چيزي بيشتر از تيم ملي... خيلي بيشتر! روي تيم ملي را هم سفيد كردند امروز... امروز... عجب مادري فهميديم ما... ته مادري... آخر مادري...! بماند براي قيامت!
ت:

شما شرط مناسب را چه مي‌دانيد؟

بگوييد مهريه را بايد پس دهي از مقدار مانده هم رسما بگذري اگر اين كار را كرد مي شه روش حساب باز كرد و الا فلا  و ديگر ان كه فقط حق دارد با شما به خانه پدر بره ضمانت اجرايي براي خود از ابتدا بايد جور مي كرديد اينها شرط است همه را كه نمي شود با كلام به بهشت برد خدا عذاب گذاشته در اين دنيا و ان دنيا تا ضمانتي باشه كه بندگان به وظايفشان عمل كنند حتي اگر واقعا در بعضي موارد چشم پوشي كند و عذاب نكند

يكشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۱ صبح
پاسخ: به نظر شما اين شرايط را مي‌پذيرد؟! اگر هم بپذيرد آيا فايده‌اي دارد؟! مثلاً مهريه را ببخشد، باقي را هم 5 ميليون تومان كه گرفته پس بدهد! خب ثم ماذا؟! اخلاقش را چه كنيم؟! كسي كه خلقش خراب شده باشد... دقت كنيد عرض كردم خلق، اخلاق خيلي متفاوت است از رفتار. رفتار يك‌بار بروز مي‌كند اگر شرايط نيافت بار ديگر نمي‌كند. اما اخلاق مثل اعتياد است، عادت مي‌شود براي انسان. اخلاق بعضي‌ها اين است كه هميشه خوشرو هستند و لبخند بر لب دارند، اخلاق بعضي‌ها هم پيوسته دروغ گفتن است. بعضي هم حسادت يا طمع يا وسواس و... رفتارها كه تكرار مي‌شود خلق مي‌سازد و اخلاق را ديگر نمي‌شود كاري كرد. صعب است و دشوار اگر بخواهد عوض شود، تازه بايد خودش بخواهد نه ديگران. اخلاق با زور و تهديد تغيير نمي‌كند. بايد انسان خود بخواهد تا تغيير كند آن هم با چه مكافاتي... هيچ شرطي خاصيت ندارد و ضمانت واقعي... چون در نهايت ايشان با همان اخلاق باز مي‌گردد! بنده هم اگر شرطي گذاشتم رفتاري بود خلاف اخلاق كبر و خودپرستي ايشان كه اگر اين رفتار از او سربزند يعني خواسته است و مي‌تواند بر اخلاقش چيره شود!
ت: اگر نمي خواهيد همسرتان باز گردد پس چرا شرط گذاشتيد كه رسما به دادگاه اعلام كند كه دروغ گفته مي خواهيد سر كارش بگذاريد اين جوانمردي ننيستيكشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹ - ۱۰:۲۲ صبح
پاسخ: نه... جوانمردي نيست... لذا چون جوانمرد هستم كسي را سر كار نگذاشتم! در يكي از پست‌ها نوشته بودم كه ابليس قصد توبه كرد و خدمت موسي ع رسيد. موسي پيغام خدا را به ابليس رساند كه به قبر آدم سجده كن عفو مي‌شوي! گفت: به زنده‌اش نكردم به مرده‌اش كنم. نكرد و در خسران باقي ماند. در كتاب جليل و فخيم «اسرار آل محمدص» نوشته سليم بن قيس هلالي كه به واسطه ابان به ما رسيده است نيز خواندم، خليفه دوم لحظه مرگش رسيد، همانند خليفه اول لحظاتي چرتش برد و سقر را ديد، چاهي در قعر جهنم كه چند تابوت آن‌جا بود و جاي فراعنه و نمرود و اين چند غاصب بود. عبدالله پسرش را فرستاد دنبال علي ع كه بيايد و توبه‌اش را بپذيرد. حضرت ع فرمود هم اكنون بزرگان مهاجر و انصار را جمع كن و در حضور آنان بگو كه متوجه خطايت شده‌اي و توبه‌ات پذيرفته شود و رستگار شوي. عمر نكرد و به اين - به گمان خود - بي‌آبرويي تن نداد. راستي اگر اين عمل را مي‌كرد خدا نمي‌بخشيد و رستگار نمي‌شد. قطعاً مي‌شد. اساساً بعضي توفيق بعضي امور را پيدا نمي‌كنند. (پناه بر خدا از اين كه توفيقاتمان سلب شود) بنده هم اگر ايشان بنويسد دروغ‌هايش را به دادگاه و استعذار حقوقي كند، حاشا و كلا كه مانع شوم از بازگشتشان. زيرا اين به معناي پاك شدن ايشان است و سلامت يافتن‌شان و اگر چه براي زوج سخت است و دردناك، اما به خاطر فرزندان مي‌تواند تحمل چهار سال گذشته را به تحملي چهل ساله بدل كند! اما مي‌دانم چنين نخواهد كرد از اين‌كه خصوصياتشان را شناخته‌ام از ميزان خودشيفتگي‌شان. اما اين تصور كه ديگر علاقه‌اي باقي‌مانده باشد خطاست. همين امروز ظهر هم كه ايشان را ديدم به حسب ملاقاتي كه با فرزندان داشتند، حقيقتاً مكره بودم از اين‌كه نظرم به ايشان بيافتد و كلامي در بين باشد. وقتي تلاش مي‌كنند كه شش‌ماه روي اعصاب شما راه بروند، ديگر كار به اين‌جا مي‌كشد كه مكالمه با غير آسوده‌تر است تا با آن آدمي كه محرم توست هنوز كه از صد نامحرم دورتر مي‌شود و غريبه‌تر. حالت انزجار پيدا مي‌كني در اين شرايط. اما نشاط و آينده فرزندان البت كه بسي مهم‌تر است. ولي با تكبرش اگر باز گردد و خاك‌شير (به قول يكي از دوستان) نشود، براي فرزندان نيز بيم خطر هست كه اخلاق‌شان را فاسد سازد و دعواي درون منزل همه روانشناسان و مشاوران خانواده معتقد كه بدتر است از فرزند طلاق بودن! نه اين است؟!
ت: شايد در قم يافت شه اما در تهران اصلا فكر كنم اكثرا با شرط اول كنار نيايند حتي اگر اولش بپذيرند
يكشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹ - ۱۰:۱۷ صبح
پاسخ: حُسن نيّت شما به اين شهر گرامي مرا كشت! :) عذر مي‌خواهم كه بگويم: «آن‌چه مي‌فرماييد در قم هم يافت - شايد - مي‌نشود»!!! نه؟! تشكر
ت:

چند شرط ناقابل: 1. بپذيرد نگهداري سه فرزند را (مادري)، 2. داد نزند و دعوا نكند! (اخلاق)، 3. به دنبال تحصيل و اشتغال نباشد (خانه‌داري)، همين!

واقعا مادرتان چهار نفر را با اين شرائط پيدا كرده پس ايشان خيلي زن هنرمندي هستند اصلا كسي پيدا مي شه شايد هم بشه خدا بزرگه

شنبه ۸ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۵۳ عصر
پاسخ: سه مورد از يافته‌هاي ايشان را مي‌شناختم و يكي را نگفت. از آن سه مورد دو نفرشان سابقه دردناكي از ازدواج قبلي داشتند كه ظاهراً در خصوص يك نفر هر سه شرط قطعي بود و در خصوص ديگري شرط اول فقط مشكوك بود و دو تاي ديگر قطعي. اما فرد سوم تجربه اولش مي‌شد (اگر مي‌شد) كه به دليل گذشت سن و ماندن، احتمال پذيرش شرايط بالا بود، ولي بنده مخالف بودم به دليل اين‌كه هر دختري آرزوهاي عجيبي براي مراسمات اين كار دارد كه از عهده‌ام نمي‌آيد كه البته مادرم نيز موافق بنده شد. پس شما هم نظرتان همين است كه «يافت نمي‌شود»! :) خب پس هم نظر شديم! چون بنده هم عرض كردم كه: آن‌چه يافت مي‌نشود آنم آرزوست! :)
ت:

در جواب مادرتان چه گفته حاضر است اين كار را بكند به نظر من بگذاريد يك كم ديگه بگذره با غلط كردن بر مي گرده شايد تعلل شما هم در جواب به مادرتان از همين روست پس از مدتي كه گذشت با او صحبت كنيد ببينيد از خر شيطان مي ايد پايين البته با شرائط سنگين نمي دانم چرا به دلم افتاده كه كار شما به طلاق نمي انجامد 

ببينيد به خودتان دروغ نگوييد شما راضي به طلاق نيستيد و ديگر ان كه اين خانم را با تمام مشكلاتش دوست داريد 

عصباني نشويد ها اين را از لا به لاي فرمايشاتتان متوجه شدم شما فقط دلخور هستيد و حال هم سر لجبازي افتاديد شما اگر شرايط درست شود رجوع مي كنيد اين حرف را از لا به لاي حرفهايتان فهميدم كسي كه واقعا قصد طلاق داشته باشد و طلاق را راه نجاتش بداند قيد نمي زند شما مشكلات را از چشم پدر زن مي بينيد و زن خود را ساده تر از ان مي دانيد كه اين قدر پيش برود هنوز به اين نتيجه نرسيديد كه اين زن به درد نمي خورد مي دانيد شما و ان خانم خودتان هم نمي دانيد مي خواهيد چه كنيد مي خواهيد قضيه را لفت دهيد بلكه دريچه اي باز شود   هر دو مي خواهيد با گرفتن امتياز بر گرديد هيچ كس هم كوتاه نمي ايد اين وسط فقط خانواده ها هستند كه سر كارند شايد پدر زن ادم مزخرفي باشد اما بايد ديد دختر چه دروغ هايي به او درباره زندگي اش گفته كه به اين جا رسيده حالا هم كه واقعيت را فهميده در مرحله اي ايستاده كه نمي تواند كوتاه بيايد شرط مي بندم كه اصلا مي داند دخترش براي بازگشت تماس گرفته دلم براي او هم مي سوزد كه اين دختر اين گونه مچلش كرده و سر كارش گذاشته اين دختر براي رسيدن به منوياتش از همه مايع گذاشته از شوهرش كه بدين منوال شايد بپرسيد چرا از مكالماتش فهميدم كه او دنبال اين بوده تا هر چه ميخواهد و مي گويد را شما بپذيريد و از طرفي خانواده خود را با دروغ با خود همراه كرده يعني هم به اين ور يك حال اساسي داده هم به ان ور

شنبه ۸ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۳۱ صبح
پاسخ: نه اين فرمايش شما صحيح نيست. آن بخشش كه از علاقه و محبت گفته‌ايد صحيح نيست. اين علاقه مدت‌هاست كه از بين رفته است، شايد سال‌ها. اما بگذاريد به حساب توانايي عمل به عقل به جاي احساس. يعني زوج فقط به خاطر فرزندان تحمل كرده است و به خاطر امتداد زندگي. الآن هم ديگر تحمل بازگشت زوجه را ندارد. لفت هم نداده است و براي جدايي اقدام كرده است، ولي چه كند كه روال اداري آن طولاني است! :) اما اين كه زوجه قصد بازگشت دارد كاملاً واضح است... واقعاً باور كردني نيست خوشي‌هايي كه در زندگي داشته است... كدامش را مي‌شود گفت؟! :)
ت:

يك كاغذ پاره بنويسند كه دروغ گفته‌اند و اشتباه كرده‌اند، بدهند دادگاه بعد باز گردند

فكر مي كنيد با اين كار مشكل حل مي شود يا ايشان اصلاح اين مثل همان شرط خواندن تفسير است فايده اي درش نيست البته او كه اين را نمي پذيرد بلاشك شروط سخت تر را هم نخواهد پذيرفت


شنبه ۸ آبان ۱۳۸۹ - ۹:۴۷ صبح
پاسخ: شما شرط مناسب را چه مي‌دانيد؟
ت:

مگر چه شرائطي داريد كه فكر مي كنيد نيست در جهان است

شنبه ۸ آبان ۱۳۸۹ - ۹:۳۵ صبح
پاسخ: چند شرط ناقابل: 1. بپذيرد نگهداري سه فرزند را (مادري)، 2. داد نزند و دعوا نكند! (اخلاق)، 3. به دنبال تحصيل و اشتغال نباشد (خانه‌داري)، همين!
ت:

راستي خيلي جالبه كه گفته مي خواد برگرده چرا مي خواد برگرده نمي توانم اناليز كنم 

مي دانم كه مي خواد بر گرده چون نفعش در اين است اما چرا انسان ها بايد خود را اول در يك باتلاق بيافكنند بعد بگويند غلط كرديم دعوايي كه سر انجامش مشخص است را چرا شروع مي كنند همين اشنا ما هم همين كار را كرد قرار طلاق را كه گذاشتند رفت با پسر صحبت كرد رفتند سر زندگي فقط ابروي خودش و خانواده اش و پسر و خانواده پسر را در فاميل ريخت تو كه مي خواستي طلاق نگيري مريض بودي اين دعوا را راه انداختي مي خواستي به تمايلاتت به هر قيمتي برسي بعد هم كه ديدي اوضاع داره به ضررت مي شه با يك معذرت خواهي همه چيز را تمام كني ؟خداييش بعضي ها خيلي پست هستند .تازه باز با ان هم همه دعوا رويش هنوز كم نشده و با پسره و خانواده ي پسره موذيانه مبارزه مي كند . روي ادم شدنشانن كه بايد خط كشيد فقط بايد براي طرف مقابلشان دعا كرد كه خدا صبرشان دهد كه با چنين انسانهاي احمقي طرف شده اند مي دانيد نكته جالب قضيه كجاست انجاييكه اين قدر اينها موذي هستند و حفظ ظاهر مي كنند كه هر چه قدر هم جز بزني كسي حرفت را باور نمي كند سوز قضيه همين جاست البته پس از مدتي پرده ها كنار مي رود و همه از ماهيت انها سر در مي اورند ولي تا ان موقع احتملا طرف مقابل در تيمارستان يك تخت خوب براي خود برگزيده اين پدر زن را ميبينيد اين قدر برنامه ريز است مادر اين دختر هم صد برابر بدتر از اين اقا واقعا چرچيلي براي خود است

شنبه ۸ آبان ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۸ صبح
پاسخ: بنده كه شماره ايشان را روي گوشي بلوك كردم، تا مجبور به استقرار دائم در آسايشگاه رواني نشوم :) چند روز قبل اما مادرم مي‌‌گفت زنگ زده منزل و با مادرم صحبت كرده است. مادرم گفت پيغام داده به فلاني بگويي «من خاك پاي ايشان هستم، اجازه دهند تا باز گردم» مادرم نيز پيغام بنده را به ايشان داده كه «يك كاغذ پاره بنويسند كه دروغ گفته‌اند و اشتباه كرده‌اند، بدهند دادگاه بعد باز گردند». اما ايشان قصد دارد بدون درد و خونريزي (!) يعني بدون اين‌‌كه گرفتار معذرت‌خواهي شود بازگردد و اين شگفت‌آور است! آخرين باري كه تماس گرفت با بنده، عرض كردم شما اين حجم بالا دروغ فرموده‌ايد، حداقل شأن آن اين است كه يك عذرخواهي رسمي بكنيد تا براي بنده محرز شود امكان اصلاح شدن شما وجود دارد. اما ايشان فرمودند سيره اهل بيت ع اين نبوده است، ايشان دروغ كسي را به رخ او نمي‌كشيدند. ظاهراً نظرشان اين بود كه بنده نبايد دروغ‌هاي ايشان را اظهار كنم! بايد كتمان كنم و بگذارم كه ماست‌مالي شود. خب معناي آن اين است كه ايشان باز گردد و دوباره روز از نو و روزي از نو! :)
ت:

(: آن‌چه يافت مي‌نشود آنم آرزوست! :)

ما هذا؟ هل اقدر تفسير كلامك؟

عربي غير فصيح است اختراع ابن تافي

شنبه ۸ آبان ۱۳۸۹ - ۱۲:۲۱ صبح
پاسخ: أعني أوافقكِ في ضرورة إختيار زوجة مّا، لحمايةٍ روانيةٍ لأولادي الأعزّة. لكنّ لي شرايطاً خاصاً لما يوجد في فردٍ من الأناث اللاتي رأيتُهنّ حولني حتي الآن و ربّما لن أري أحداً واجداً لتلك الشرايط الخاصة التي أردتُ حتي أن أموت و حضرني الملكُ في المحشر الكبري، أعني أظنّ هكذا...! ما رأيُك في ما قلتُ؟!
ت:

وبلاگ ندارم بلد نيستم بايد چه كنم خيلي هم دوست دارم كه يك فقره بسازم تا مطالب اديان و فرق درش بگذارم اما كم سواديم كار دستم داده ديگه 

اشكالي نداره . خودم خودم را دلداري ميدهم مي رم ياد مي گيرم 

ضمنا اين قدر با مادر بي چاره تان كل نياندازيد راست مي گويد اميد وارم اين دفعه يك صالحه قسمتتان شود 

جمعه ۷ آبان ۱۳۸۹ - ۶:۲۳ عصر
پاسخ: (: آن‌چه يافت مي‌نشود آنم آرزوست! :)
ت: خودش كه خودكشي كرد عموما هر كس هم كه مي خواند به سرنوشت او دچار مي شود سر گذشت جالبي دارد خصوصا داستان خودكشي هايش خيلي با مزه است خوب هر كسي در اين دنيا كاري دارد ايشون هم خودكشي را بر گزيده بوده مي شناسمش اما كتابهايش را نخوانده ام به نظرم ارزش وقت گذاري ندارد
جمعه ۷ آبان ۱۳۸۹ - ۶:۰۵ عصر
پاسخ: دقيقاً همين‌طور است. عمر انسان ارزشمندتر از آن است كه به هر باطلي بگذرد!
ت:

راستي دادگاه طلاقتان چه شد ؟از همسرتان چه خبر با شما تماس نگرفته كه بخواهد برگردد ؟ يك پند هم برايتان دارم اگر خواستيد برگردد ميختان را محكم بكوبيد با شرايط از قبيل خواندن تفسير نه. مطمئن شويد. چرا گفتيد كسي حرفهاي تان را باور نمي كند منظورتان چه كسي بوده ايا منظورتان قاضي دادگاه است پرونده نفقه كه شما را محكوم كرده بودند چه شد ؟ فكر كنم نوشته بوديد پس گرفتند چرا پس گرفتند؟ 


با بچه ها چه ميكنيد بهانه مادرشان را نمي گيرند ؟ اگر بگيرند به انها چه مي گوييد ؟ ايا درك كرده اند كه مادرشان براي چي رفته (منظورم اينه كه فهميدند كه قهر كرده) بچه ي سوم هم پيش شما بوده در اين هفت ماه ؟ گفته بوديد پدر زن مطالب شما را فهميده و اوضاع با دختر برگشته و حالا روي لجبازي با شما اين گونه برخورد مي كند اگر اين طور باشه كه با دختر تغيير رفتار ذ=داده شايد روزنه اميدي باز بشه در اين نقطه اگر برنامه ريزي صحيحد شود و بتوانيد استفاده كنيد

جمعه ۷ آبان ۱۳۸۹ - ۵:۲۸ عصر
ت:

مطلب عدل از شما بعيد است خودداري كنيد ان الله مع الصابرين 

مهم اين نيست كه كسي شما را درك كند مهم اين است كه خدا از شما راضي باشد 

در هر صورت پرونده شما براي بنده سراسر تجربه است كه يك طلبه مي تواند با چه مشكلاتي رو به رو شود مشكل شما اختصاص به مردان طلبه ندارد ميشود براي زنها هم پديد بيايد 

مثلا همين كه با دلائل شرعي هدفهاي باطل خود را حق جلوه دهند و به خورد چند بچه اي كه با تمام احساس به حوزه امده اند با اعتقادشان و احساسشان بازي شود باعث بسي تاسف است بنده هم اين موارد را در مورد بعضي از دوستانم مشاهده كردم كه با طلبه با هزار اعتقاد ازدواج كردند ولي چه بلايي سرشان اوردند اما انها هر دفعه مثل شما مشكل خود را پاي فرد گذاشتند نه روحانيت اين خيلي خوب و زيبا ست مثلا من خيلي خوشحال شدم كه شما در مورد قاضي دادگاه روحانيت ان گونه سخن رانديد يا خيلي خوشحال شدم كه به خاطر فرهنگستان سكوت كرديد و اين همه از خود صبوري نشان داديد از خدا مي خواهم هم چنان به شما صبر دهد تا كم كم به مقام سعه صدر برسيد سر گذشت اقاي حداد را بخوانيد كه در برابر مادر زن بد زبان خود صبر كرد و به چه مقاماتي رسيد يا اقاي دولابي 

نمي دانم كه حرفهايم ازارتان مي دهد يا واقعا كمكتان مي كند اما اميد وارم باري از بارهايتان بردارد اگر اذيتتان مي كنم بگوييد تا ديگر ننگارم 

جمعه ۷ آبان ۱۳۸۹ - ۵:۱۷ عصر
ت:

بنده اطلاعات فراخي در باب اينترنت متاسفانه ندارم جسته گريخته خودم ياد گرفتم 

بوك‌مارك     فيووراي     WHAT?

ضمنا منظورتان را از  پ.ن. نفهميدم 

در ان وب نوشته شده بود  احتياجي به چرنديات هدايت ندارد اين را هم نفهميم 

جمعه ۷ آبان ۱۳۸۹ - ۴:۴۸ عصر
پاسخ: شما غالباً از مرورگر اوپرا استفاده مي‌كنيد. هر زمان در يك صفحه اينترنتي قرار داشتيد كه قصد داريد دفعات بعد هم به آن مراجعه كنيد، كافيست كليد كنترل را نگهداشته (Ctrl) و كليد D را بفشاريد. پنجره‌اي كه باز مي‌شود را Ok كنيد. عنوان و نشاني آن صفحه به فهرست بوك‌مارك‌هاي شما افزوده خواهد شد. از اين پس هر وقت دگمه‌اي كه تصوير يك كتاب كه يك ستاره روي آن قرار دارد را كليك كنيد (معمولاً در سمت چپ و در بالاترين مكان نوار قرار دارد) فهرستي گشوده خواهد شد كه عناوين بوك‌مارك شده شما را نمايش مي‌دهد. هر عنوان را كليك كنيد همان صفحه فراخواني خواهد شد، وقتي كه به اينترنت متصل شديد. اگر نوار سمت چپ را مشاهده نمي‌كنيد، كافيست منوي اوپرا را باز كنيد (مستطيل قرمز رنگ بالا و سمت چپ) و وارد گزينه Bookmarks شويد كه معمولاً چهارمين گزينه از بالاست! «پ.ن.» حروف اختصاري براي نمايش «پي‌نوشت» است. يعني مطلبي كه بعداً به نوشته اضافه مي‌شود! «صادق هدايت» يكي از نويسنده‌هاي ايراني است كه معروف‌ترين كتاب او «بوف كور» است. بسياري از نوشته‌هاي او مانند «نيچه» بوي نابودي و سرگشتگي و حيراني مي‌دهد. كساني كه غالباً افسردگي پيدا مي‌كنند كتاب‌هاي او را مي‌خوانند و معمولاً كساني كه كتاب‌هاي او را بخوانند به زودي افسرده مي‌شوند! البته هنوز براي بنده معلوم نشده كه اول افسرده مي‌شوند بعد كتاب‌هاي او را مي‌خوانند و يا اول مي‌خوانند و بعد افسرده! :) البته بنده علاقه‌اي به اين قبيل كتاب‌ها ندارم!
وجدانت:

استغفراله! شكسته نفسي ميفرماييد! شما و درس خارج!؟

شما كه خيلي وقت است مجتهد شده ايد و استنباط احكام از روايات و آيات ميكنيد

اگر فراموش كرده ايد به متنهاي مختلف و زياد خود در قضاوت پرونده خانوادگي خود و پدر خانمتان واستنادات شما به روايات وآيات مراجعه كنيد

البته اين نوع اجتهاد شما براي آشنايان و دوستان شما به وضوح روشن بوده است اما الحمداله در اين وب اسناد آن براي همه واضح شد

چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۸۹ - ۳:۰۱ عصر
پاسخ: متجزّي بله... اما نه در همه ابواب...! :) قصد ما تعالي و تكامل است، دعا كنيد خداوند ياري فرمايد...!
ت:

تشكر از لطفتان اما حاج اقا منظور بنده اين بود كه متن كلاس را بگذاريد نه گزارشي مجمل

البته باز هم به خاطره توجهتان مچكرم و بيشتر خدا را سپاس مي گويم كه كسي را در اين جهان يافتم كه نسبت به تقاضاهايم بي تفاوت عبور نمي كند به اميد تحقق مدينه فاضله كه همه ي بشريت به هم احترام بگذارند و خواستهاي برادران خود را خواسته ي خود بدانند

به اميد روزي كه بنده هم تمام جوابهاي سوالاتم را بجويم اميدوارم دست هاي دراز بنده را رد نكنيد و خواسته ي بنده را مبني بر پياده كردن متن اجابت كنيد

سه‌شنبه ۴ آبان ۱۳۸۹ - ۸:۰۶ عصر
پاسخ: متن را هر روز به سر انگشت خود مي‌نگارم، در كلاس و در حضور استاد و عناصر اصلي را جمع مي‌كنم در نوشته‌اي. اما تايپ كردن و در وبلاگ گذاشتن را فرصتي نياز است كه تحصيل آن دشوار است مرا كه دو نقش هم‌زمان دارم؛ پدري و مادري! :) مباحثه خوبي در اصول بود آن‌چه ابتدا مي‌نگاشتيد و مي‌نگاشتم. اگر موضوعي مانده و گفتگويي لازم، همين جايگاه نيك‌مكاني است براي روزي ده دقيقه بحث علمي! من كه هنوز مشتاقم. تشكر -- پ.ن. راستي متوجه شدم چهارشنبه و پنجشنبه‌اي به آن يكي وبلاگ سر زده‌ايد... گفتم يادآوري كنم اگر نكته‌اي به نظرتان رسيده است حتماً بفرماييد. استفاده خواهم كرد و خوشحال خواهم شد. سپاسگذارم! (شما به جاي جستجو كردن در گوگل مي‌توانيد وبلاگ‌هاي مورد علاقه خود را در مرورگر اوپرا يا اكسپلورر خود بوك‌مارك كنيد يا در فيوورايت قرار دهيد. به اين ترتيب هميشه در دسترس بوده و نيازي نخواهد بود براي هر ورود جستجو نماييد :)
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر18نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1366با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1354نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN